سلام
بدون مقدمه و تفصیل زیاد بریم سر ادامه عیدنامه مون چون این بار هم مثل پست قبل پر است از عکس!
ما روز یازدهم عید صبح از خونه مامان جونی به سمت یزد راه افتادیم. بابای عزیز از طرف اداره یک جای باصفا رزرو کرده بود که از شانس ما همه اتاق هاش هم خالی بود و کیارش برای خودش اون جا به راحتی آتیش سوزوند. عصر هم بعد از کمی استراحت رفتیم حمام خان و اونجا یک بستنی خوشمزه خوردیم و بعد رفتیم تکیه امیر چخماق و ساختمان قدیمی بانک شا هی.
کیارش در حمام خان
فردا صبحش هم رفتیم باغ دولت آباد. هوا یک کم ابری و سرد بود. هیچ وقت فکر نمی کردم کیارش این همه از جاهای تاریخی خوشش بیاد. کلی کیف کرد. خیلی هم با دقت به آثار تاریخی نگاه می کرد! کلا تو این سفر غیر از خواب شبش که از ذوقش حاضر به خواب نبود، خیلی پسر خوبی بود و اصلا اذیت نکرد. برای ناهار هم رفتیم رستوران زیتون که غذاش خیلی خوب بود.
کیارش جیگر در باغ دولت آباد
عصر هم رفتیم زندان اسکندریه و خانه لاری ها که من از خانه لاری ها خیلی خوشم آمد. عکس های قدیمی از ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه و ایران عهد قاجاریه را به نمایش گذاشته بودند. کیارش هم خیلی خوشش آمده بود. یک عیبی که به گردشگری یزد وارد بود با همه تمهیدات و کارهای خوبشون این بود که خیلی از مکان های تاریخی را داده بودند دست غرفه دارها اون ها هم چیزاشون را می فروختند. مثلا زندان اسکندریه که عملا بازار بود و ما هر جا را نگاه می کردیم کسی چیزی می فروخت که خدا را شکر خانه لاری ها خبری نبود و ما با حوصله همه جا را دیدیم.
کیارش در اتاق پنج دریه خانه لاری ها
صبح 13 به در برای این که در دل طبیعت باشیم رفتیم پارک و شهربازی که خوب نسبت به بازی های شهربازی های تهران یک کم بی هیجان و بی مزه بود. ولی کیارش با یک پسر آروم و مهربون یزدی دوست شد و اون جا کلی بازی کردند ( اصولا مردم یزد خیلی آروم و خونگرم هستند. به علت آرامشی که به شهر حکم فرماست و از استرس و اضطراب شهر تهران که مردمش را شدیدا منفعل کرده اون جا خبری نیست، مردم همیشه خندون و آرومند! خوب روی بچه ها هم اثر گذاشته! )
وروجک سوار بر ماشین
بعد هم رفتیم موزه آیینه و روشنایی که روبه روی اون پارک بود. فسقلی مامان عاشق طرح های روی کبریت ها شده بود و خیلی خوشش می آمد از شکل هاشون. قربونش برم مثل خودم از ابنیه و وسایل قدیمی و تاریخی خوشش میاد.
جیگر مامان در حال نگاه کردن به کبریت های قدیمی
برای ناهار روز 13 هم رفتیم هتل باغ مشیرالممالک که جای فوق العاده زیبا و باصفاییه. ناهار خوبی داشت و کلی خوردیم و بعد رفتیم تو باغ و روی تخت های باصفاش کنار آب نشستیم و چایی خوردیم و کیارش کلی بازی کرد. اون جا چند تا گربه از نژاد پرشین نگه داری می شد که فروشی هم بود و فوق العاده خوشگل بودند و با این که خواب بودند کیارش زمان زیادی را به نگاه کردن بهشون سپری کرد! من کلا با حیوون خانگی موافق نیستم وگرنه به خاطر عشق عزیز دلم یکی شونو می خریدیم!
عشق مامان زیر سایه خنک درخت های باغ
باغ مشیر الممالک از زاویه ای دیگر
فرداش هم کمی شیرینی خریدیم و برای ناهار رفتیم خونه یکی از دوستان بابایی که خیلی مهربون بودند و به ما لطف داشتند و کلی شرمنده مون کردند. عصر هم به سمت اصفهان راه افتادیم و صبح روز پانزدهم هم راهی تهران و خانه شدیم. عید خوبی بود و خوش گذشت و خاطرات قشنگی در کنار کیارش عزیزمون ثبت شد. از خدا می خوام قسمت کنه سال دیگه هم همه کنار هم نقش آفرین خاطرات زیباتری باشیم.
چند تا عکس متفرقه هم از سفر تو photo flick گذاشتم که نمی دونم چرا این سایت picturetrail مدتیه بازی در میاره و زیر نویس ها را نمیاره!!!!!! عکس ها مربوط به لابی هتل صفاییه، نماهایی دیگر از باغ زیبای مشیرالممالک، کیارش و طوطی های رستوران باغ مشیرالممالک، رستوران زیتون و محل اقامت ماست.